سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 17 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

من اومدم

سلام پسرکم: بهترین من با نو شدن سال به بهترین روز خدا برای من و بابا هم نزدیک میشیم یعنی 14 فروردین روز قشنگی که تو وارد زندگی ما شدی و لحظه لحظه زندگی ما رو پر از شادی کردی سه سال از اومدن به زندگی ما میگذره با اومدنت که همه چیزه ما شدی ما با تو خندیدیم و گریه کردیم شاد شدیم و غمگین خوابیدیم و بیدار شدیم همه چیزه ما در تو خلاصه شده توئی که به زندگی ما رنگ و بو دادی و با تو معنی قشنگ زندگی رو فهمیدیم تمام لحظات ما در شادی تو و برای تو خلاصه شده البته که تو این مدت هم کم مامان و اذیت نکردی ولی تمام اون اذیتا با کلمه مامانم که از دهنت در میاد فراموش میشه با هر مامانم که میگی من و عاشقتر میکنی و از خدای بزرگم سپاسگزار تر برای داشتن ...
24 اسفند 1393

کلی مهمونیهای خوب

همه دلخوشیه من سلام: هر روز که از کنار تو بودن میگذره من بیشتر خدا رو شکر گذار میشم که من و لایق مادر بودن دونسته و هر لحظه به خاطر تو از خدا ممنونم هر روز کلمه جدیدی به دایره لغاتت اضافه میشه و من هر روز خوشحالتر: مهد کودک:مهد تودک با تاکید روی ک عمه آرزو: عمه اووز         عمو سعید :عمو ادید      حمید : امید         عقب : عبق      خاله : آله              رومینا : نانا    بردیا : بردیبا یا بردی  ...
10 آبان 1393

سفرنامه دهم

سلام همه زندگی من: اومدیم البته که با تاخیر ولی  ایندفعه نه بخاطر تنبلی مامانی بلکه بخاطر خراب شدن دوربین که نمیتونستم عکسا رو به کامپیوتر انتقال بدم خوب ما از 28 مرداد تا 6 اردیبهشت سه نفری راهی مسافرت به شمال غرب کشور شدیم از اینجا رفتیم تبریز دو روز رو تیریز یا به قول شما تبیز بودیم از اونجا رفتیم سرعین یه شب رو اونجا بودیم بعد هم راهی آستارا و بندر انزلی شدیم در آخر هم به ماسوله رفتیم و بعد هم که برگشتیم تهران و اما گزارش تصویری این مسافرت عالی که خیلی از کنار پدرت بودن لذت بردی و خوش گذشت: این از کمک راننده خندان ما همه جا در حال بازی با ماشینات بودی اینجا هتل پارس الگلی تبریز ...
10 آبان 1393

بازم دیر کردیم...

سلام گل مامان بازم دیر کردیم اونم سه ماه: با این همه شیطنت و خرابکاری دیگه وقتی برای مامانی نمیزاری تا بتونم به این کارا هم برسم واقعا گذر زمان و نمیفهمم هر لحظه من و درگیر خودت کردی تو این سه ماه خیلی اتفاقا افتاده که همه رو کم کم مینویسم البته اگر بزاری تو ماه گذشه 4 تا دندون آخرت هم دراومدن و مثل بقیه دندونات اصلا ما رو اذیت نکردی از این بابت ازت خیلی ممنونم آخه همیشه تحملت خیلی زیاده و اما حرف زدن که همچنان کلمه کلمست و بعضی وقتا دو سه کلمه میشه:من لالا بارک که ک رو به شدت میگی داغ:داخ  مرغ:مرخ   علی:ائی  حمید امید   مریم:نم نم   هلو:الو   فلفل:بلبل&...
25 شهريور 1393

آتلیه 4

سلام همه هستی من: روز به روز بزرگتر میشی و من روز به روز عاشقتر عاشق خنده هات شیطنتات و زلزله بازیات گل پسرم همه زندگی من و بابایی خلاصه شده به تو چیزای مورد علاقت غذا خوردنت راه رفتنت حرف زدنت که کلمه به کلمه به اون اضافه میشه و خوب بلدی چه جوری دل مامان و بابا رو آب کنی برای دو سالگیت به آتلیه سها رفتیم 4 خرداد ساعت 12 رفتیم تا دو سالگیت رو تو قاب تصویر ماندگار کنیم ولی امان از شیطنتات که تو اطاق بغلی یه نی نیه دیگه مشغول عکاسی بود و شما مامور خندوندن نی نی شده بودی و اینم حاصل تلاش ما: و اینم شازده ما در 25.5 ماهگی یا هم...
17 خرداد 1393

تولد رادمهر

سلام به همه مهربونا: من توی کارگاه مادر و کودک که با مامان جونم میرم 5 تا دوست خوب پیدا کردم که یکی از اونا رادمهر که 3 اردیبهشت تولدشه و برای همین مامانش خاله حدیث ما رو به خونشون دعوت کرده بود که تو تولد 2 سالگیش کنارش باشیم اینم عکسای تولد رادمهر: سام و روشا و آیدین و آندیا و رادمهر چون همدیگه رو میشناسین خیلی قشنگ با هم بازی کردین و روز خوبی در کنار هم داشتین توی تولد هم فقط با ماشین بازی میکردی اینم تولد عمو حمید پسرم عاشق بچه هاست و به همه محبت میکنه وروجک توی سلمونی سام عشق ماشین ...
8 ارديبهشت 1393

تولد دوسالگی

سلام دوستای خوبم: من 14 فروردین دو سالگی رو پشت سر گذاشتم و وارد سومین سال از زندگی قشنگم شدم بهترین مامان بهترینها رو برات آرزو میکنم دلم میخواد بدونی بودن من در کنار تو معنا داره و قلبم با قلب تو میتپه عشق قشنگ من همیشه شاد باش و بخند که دنیا ارزش یک قطره اشک تو رو هم نداره من امسال دو بار تولدم و جشن گرفتم یه بار 8 فروردین مشهد و منزل عمو مجید در کنار خانواده پدری و یه بار هم 14 فروردین شیراز و در کنار خانواده مادری و اینم عکسای دو تا تولد: من و پدر بزرگ و پرهام این از تولد مشهد و اما تولد شیراز: سام و دیبا سام و سارا و دیبا مادر و پسر ...
8 ارديبهشت 1393

دومین عید من

سلام به همه دوستای گلم : سال نو با بیش از یک ماه تاخیر به شما مبارک باشه امیدوارم همتون سال خوب و شادی رو پیش رو داشته باشین واما سال نو من: من لحظه سال تحویل رو خونه پدر بزرگم و در کنار خاله و شوهر خاله و پدر بزرگ خوبم بودم: پدر و پسر در کنار سفره هفت سین خونه قبل از سال تحویل سال تحویل در کنار پدربزرگ خوبم و عمو حمید اینم اولین عیدی که از خاله سمیرا و عمو حمید گرفتم به همراه یه کارت هدیه پدر بزرگ هم که پول نقد بهمون داد بعد از خوردن شام راه افتادیم به سمت مشهد که عید رو در کنار خانواده پدری باشیم اینم سام که همیشه و همه جا مشغول آشپزیه حتی تو مهمونی ...
8 ارديبهشت 1393
1