سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 23 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

آتلیه 4

سلام همه هستی من: روز به روز بزرگتر میشی و من روز به روز عاشقتر عاشق خنده هات شیطنتات و زلزله بازیات گل پسرم همه زندگی من و بابایی خلاصه شده به تو چیزای مورد علاقت غذا خوردنت راه رفتنت حرف زدنت که کلمه به کلمه به اون اضافه میشه و خوب بلدی چه جوری دل مامان و بابا رو آب کنی برای دو سالگیت به آتلیه سها رفتیم 4 خرداد ساعت 12 رفتیم تا دو سالگیت رو تو قاب تصویر ماندگار کنیم ولی امان از شیطنتات که تو اطاق بغلی یه نی نیه دیگه مشغول عکاسی بود و شما مامور خندوندن نی نی شده بودی و اینم حاصل تلاش ما: و اینم شازده ما در 25.5 ماهگی یا هم...
17 خرداد 1393

دومین عید من

سلام به همه دوستای گلم : سال نو با بیش از یک ماه تاخیر به شما مبارک باشه امیدوارم همتون سال خوب و شادی رو پیش رو داشته باشین واما سال نو من: من لحظه سال تحویل رو خونه پدر بزرگم و در کنار خاله و شوهر خاله و پدر بزرگ خوبم بودم: پدر و پسر در کنار سفره هفت سین خونه قبل از سال تحویل سال تحویل در کنار پدربزرگ خوبم و عمو حمید اینم اولین عیدی که از خاله سمیرا و عمو حمید گرفتم به همراه یه کارت هدیه پدر بزرگ هم که پول نقد بهمون داد بعد از خوردن شام راه افتادیم به سمت مشهد که عید رو در کنار خانواده پدری باشیم اینم سام که همیشه و همه جا مشغول آشپزیه حتی تو مهمونی ...
8 ارديبهشت 1393

بازم مسافرت

سلام عزیزتر از جانم: از وقتی اومدی دیگه منی وجود نداره همه چی شده تو تو تو  آخه یه دونه ی من از کجا اومدی که اینقدر عزیزی یعنی اگه هر ثانیه شکر خدا کنم کمه برای داشتن تو هر چقدر میبوسمت بغلت میکنم و لهت میکنم کمه از بس عزیز و خواستنی هستی بعضی وقتا هم یه کوچولو خسته میشم ولی با یه خنده ریز و نمکیت همه چی فراموش میشه از بس عزیزی آره جونم برات بگه که دوباره داریم میریم مسافرت اونم به شیراز آخه مامان جون و خاله شیرین رفتن مکه و ما داریم میریم برای پیشوازشون و صد البته گرفتن کلی سوغاتی آخ جونمی جون ولی قبل از رفتن گفتم یه سری عکس جدید از این چند وقت برات بزارم: خوب با دوستای خوبت آندیا و رادمهر دو هفت...
11 بهمن 1392

20ماهگی

سلام همه زندگی من: یه سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شما میدونی نفس مامانی به نفس شما بنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزترینم با همه شیطنتات و خرابکاریات و با وجود همه خستگی بازم نمیتونم یه ثانیه دوریتو تحمل کنم وقتی خوابی دلم برای اذیتات تنگ میشه چه برسه اگه ازت دور باشم پسره مامان وارد 20 ماهگیش شد یعنی 20 ماهه که من خوشبختترین زن روی زمینم چون لایق اسم مادر شدم گرچه که جنابعالی فقط در مواقع احتیاج مامان میگی اینم عکسای روز 20 ماهه شدن شما که با تولد خاله آزاده یکی شد: سام و رومینا دختر عموی نازش قبل از اومدن مهمونا توی مهمونی 6 تا بچه بودن که فقط شما پسری و حسابی دلبری میکنی سام و بهترین بابای دنی...
20 آذر 1392

یکی یه دونه

سلام یکی یه دونه گل گولخونه: از دست وروجکیهای شما دیگه نمیدونم چی کار کنم جرات ندارم بیام پای کامپیوتر بشینم تا این لحظه چند بار خاموش کردی و چند بارم دست کاری الانم از بابایی خواستم یه کم سرگرمت کنه تا من بتونم یه کم برات بنویسم و اما اتفاقات این ماهی که گذشت: برای تعطیلات تاسوعا و عاشورا طبق روال هر ساله رفتیم مشهد دیدن خانواده پدری که حسابی دلتنگ شما بودن و این هم روایت تصویری مشهد: مادر جان دیگه تو مسافرت به خودت استراحت بده بیخیال آشپزی اینم سوغاتی شما که عزیزجونت از قشم آورده بودن سواری با سه چرخه پرهام پسر عمه مهربونت اینم تریپ زمستونه عزیز مامان ...
11 آذر 1392

19 ماهگی

سلام همه زندگی من: شیرینتر از جان من همه زندگی من پسر من امروز 18 ماهگی رو پشت سر گذاشتی و وارد نوزدهمین ماه از زندگی قشنگت شدی که این زندگی نه تنها برای تو که برای همه اطرافیانت بخصوص من و بابایی یه زندگی تازه بوده هر روز هم که میگذره شیرینتر و خواستنی تر میشی دلم میخواد توی این لحظه ها موندگار بشم دلم میخواد ثانیه ها بایستن تا من بتونم یه دل سیر در تو زندگی کنم از نگاه کردنت از بوییدنت از لمس تنت از بوسیدنت سیر نمیشم که هر لحظه تشنه تر میشم تو معنی واقعی عشقی تو مفهوم بودن و جاری بودنی تو تموم هستی من و بابایی هستی کاش لیاقت این همه خوبی رو داشته باشم همه هستی من بینهایت دوست دارم ممنونم که من و به عنوان مادر انتخاب کرد...
14 آبان 1392

عکسای جدید

سلام گل مامان این دفعه زود اومدم عکسای 16 ماهگی تو رو بزارم تا قبل از رفتن به مشهد همه چی رو گذاشته باشم راستی یه چند روزی میشه که دیگه اصوات زیادی رو به کار میبری کلمه آب و ماما رو قشنگ میگی وقتی هم تاب سوار میشی سعی میکنی تاب تاب عباسی رو بگی که فقط میشه آآ آآ یعنی مامان دلش برای ضعف میره هاااااا خواب وروجکی آخه مامانی دستت درد نمیگیره؟؟؟؟؟؟؟؟؟ مردای زندگی من این عکس روز 28 ماه رمضون در هتل فردوسی مهمان مهندس عسکری دوست بابا جون پسرم مشغول گوش دادن به آهنگ چقدر تو آقایی بعدشم کلی رقصیدی و همه نگات میکردن یعنی وقتی آب میبینی دست و پات و گم میکنی حالا هر جا میخواد باشه ...
13 شهريور 1392

يك ماه بزرگتر

عسلم عشقم همه زندگي من سلام: پسر گلم داره بزرگ و بزرگتر ميشه و هر روز هم شيرين و شيرينتر دلم ميخواد بخورمت هر وقا يه كار تازه ميكني براي اولين بار هم مامان و صدا كردي داشتم از ذوق غش ميكردم وقتي ماما ماما ميگفتي آخه وروجك فكر قلب مامان رو هم بكن نفسم توي اين ماه هم همزمان 6 تا دندون در آوردي ولي قربونت بشم اينقدر هم صبوري كه اصلا اذيت نكردي و من وقتي دندونات دراومدن فهميدم و همچنان هم مثل سابق بد غذا و در اين مورد خسابي من و حرص ميدي ترم دوم كلاسهاي كارگاه مادر و كودك هم شروع شده و من حسابي تفاوت تو رو با ترم اول ديدم خيلي تو كلاس همكاريت بيشتر شده و كارا رو قشنگ انجام ميدي و منم ذوق ميكنم كه از همه جلوتر و زر...
10 شهريور 1392

17 ماهگی

سلام دردونه من: پسر گل مامان وارد هفدهمین ماه از زندگی قشنگش شده 17 ماهه که زندگی دو نفره ما رنگ و بوی دیگه ای به خودش گرفته وهر روز هم که میگذره قشنگتر و قشنگتر میشه و اینم ما سه نفر پسرم تو 16 ماهگی بعد از 5 ماه از در اومدن دندون هشتمش دو تا دندون دراورده شنبه 13 مرداد دندون نیش پایینت دراومد و امروزم دیدم دندون کرسی بالات هم دراومده ولی دیروز نه تقریبا دو هفته پیش دراومده ولی من ندیده بودم و از اونجایی هم که اصلا موقع دراومدن دندونات اذیت نمیکنی متوجه نشده بودم ولی هنوز از حرف زدن خبری نیست ولی فقط موقع گریه مامان میگی شایدم من اینجوری فکر میکنم راستی چهارشنبه 10 مرداد برای چکاپ رفتیم پیش دکتر امینی...
15 مرداد 1392