20ماهگی
سلام همه زندگی من:
یه سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شما میدونی نفس مامانی به نفس شما بنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
عزیزترینم با همه شیطنتات و خرابکاریات و با وجود همه خستگی بازم نمیتونم یه ثانیه دوریتو تحمل کنم وقتی خوابی دلم برای اذیتات تنگ میشه چه برسه اگه ازت دور باشم
پسره مامان وارد 20 ماهگیش شد یعنی 20 ماهه که من خوشبختترین زن روی زمینم چون لایق اسم مادر شدم گرچه که جنابعالی فقط در مواقع احتیاج مامان میگی
اینم عکسای روز 20 ماهه شدن شما که با تولد خاله آزاده یکی شد:
سام و رومینا دختر عموی نازش قبل از اومدن مهمونا
توی مهمونی 6 تا بچه بودن که فقط شما پسری و حسابی دلبری میکنی
سام و بهترین بابای دنیا
از صبح که از خواب پا میشی تا زمانی که بابایی بیاد ورد زبونت فقط باباست هر کی زنگ در و میزنه میگی بابا بابا وقتی هم بابایی تلفن میزنه حسابی دلبری میکنی وقت یهم قطع میکنه کلی ناراحت میشی و بغض میکنی وقتی بابایی خونه باشه اصلا مامان نمیشناسی همش به بابایی وصلی عزیزم بابایی هم خیلی دوست داره خیلی هم لوست میکنه
روز یکشنبه هم به اتفاق 3 تا از دوستای کلاست رفتیم خانه کودک باشگاه انقلاب که خیلی خوش گذشت 2 ساعت بازی کردی و اصلا کاری به کار مامانی نداشتی خیلی مستقل بودی و برای خودت سراغ همه بازیا میرفتی قرار شده هفته ای یه بار با دوستات برنامه بزاری ببریمتون
عاشق این ماشینا شدی و بیشتر وقت رو تو این ماشینا بودی
اینم از بازیهای پسری
تو هفته گذشته هم یه روز خودت یکی از cd های خاله ستاره رو برداشی و تو دسگاه گذاشتی و نگاه کردی دیگه حسابی مستقل شدی:
هر وقت چراغا رو خاموش میکنم میگم وقته خوابه از مبل بالا میکشی و میری روشن میکنی کلا دلت میخواد همه چراغا روشن باشه
الانم که تو خواب نازی مامانی لباسات رو هم تنت کرده تا بیدارت نکنم بغلت کنم ببرمت کلاس
اینم از احوالات آقا سام من تا بعد