بازم مسافرت
سلام عزیزتر از جانم:
از وقتی اومدی دیگه منی وجود نداره همه چی شده تو تو تو آخه یه دونه ی من از کجا اومدی که اینقدر عزیزی یعنی اگه هر ثانیه شکر خدا کنم کمه برای داشتن تو هر چقدر میبوسمت بغلت میکنم و لهت میکنم کمه از بس عزیز و خواستنی هستی
بعضی وقتا هم یه کوچولو خسته میشم ولی با یه خنده ریز و نمکیت همه چی فراموش میشه از بس عزیزی
آره جونم برات بگه که دوباره داریم میریم مسافرت اونم به شیراز آخه مامان جون و خاله شیرین رفتن مکه و ما داریم میریم برای پیشوازشون و صد البته گرفتن کلی سوغاتی آخ جونمی جون
ولی قبل از رفتن گفتم یه سری عکس جدید از این چند وقت برات بزارم:
خوب با دوستای خوبت آندیا و رادمهر دو هفته پیش رفتیم باشگاه انقلاب
سام و فوتبال دستی
اینم سام و دوستاش و کلاس
آخه ما نخوایم شما اینقدر زحمت بکشین کیو باید ببینیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اینم سام و خرابکاریهاش که نه خونه خودمون نه خونه خاله سمیرا از دستش در امان نیست
اینم سام و کیک تولد مامان جون که هی ما شمع و روشن کردیم و هی ایشون فوت کردن و کلی با این کار حال کردن
اینم پسر نماز خون من که تو مهمونی هم دست از عبادت بر نمیداره
سام و ملینا تو مهمونی خونه مادر بزرگ ملینا
پرنیا و شینا و سام
پسرم وتیپ زمستونی که عاشقشم
اینم خوشتیپ مامان آماده برای رفتن به مهمونی
سام و بابایی در مهمونی مشغول پفک خوری
پسرم اول از این سگ ترسید ولی کم کم باهاش دوست شدو بوسش کرد
اینم سام که هر وقت سبا رو میبینه ولو میشه که ماساژ بگیره و غش میکنه
اینم سام و یه پرنده کوچولو
دوباره رفتیم آرایشگاه و موهای گل پسری کوتاه شد
اینم مراحل پوست گرفتن نارنگی که قسمت اول با دندون و بقیه رو با دست میگیری و میخوری
اینم از این چند وقت گذشته
برمیگردیم بعد از مسافرت با گزارشات جدید تا بعد خداحافظ دوستای گلم