22 ماهگی
سلام به همه دوستای خوبم:
ما برگشتیم البته یه دو هفته ای میشه از مسافرت برگشتیم ولی چون مامانیمون یه دفعه زد به سرشو تصمیم گرفت کاری و که یه 10 سالی میشد میخواست انجام بده و نشده بود و انجام بده برای همین دیر کردیم.
آره عسل مامانی بالاخره تونستم بابایی رو راضی کنم و دماغمو عمل کردم و یه تغییرات اساسی ایجاد کردیم حالا دیگه مامانی دماخ قشنگه.........
خوب ما رفتیم شیراز برای مامان جونت که رفته بودم مکه 1 هفته شیراز بودیم و خیلی خوش گذشت و شما هم حسابی دورت شلوغ بود و شیطونی کردی بعدم که مامانی عمل کرد 1 هفته رفتیم خونه مامان جون و شما حسابی ترکوندی.
یه چند تا کلمه جدید هم میگی و ما حسابی ذوق میکنیم:
کلاغ پر و خیلی دوست داری و انگشت میزاری رو زمین و میگی :بر که یعنی پر امروزم رو شکم مامانی انگشت میزاشتی و میگفتی بابا بر
به شیر هم یه کلمه ای بین دیر و جیر میگی
ولی قیافت دیدنی وقتی میخوای صدای گربه رو دراری
برای تشکر هم میگی اسی و ما ضعف میکنیم
برای اجازه همانگشت اشارتو خوشکل بالا میگیری
و اما سام به روایت تصویر:
خاله و خواهرزاده
مادرو پسر
اینم توی فرودگاه پیشواز مامان جون
پسری مثل مامانش عاشق عکسه وقتی میگم بخند میخوام عکس بگیرم میخندیو بعد میدویی میای عکست و ببینی
اینجا هم 2 نصفه شب و شما هنوز داری بازی میکنی
سام و مادربزرگ مامان که حسابی خودتو براش لوس میکنی
اینم سام و مهبد که 14 ماه از سام بزرگتره ولی سام با قلدری وسایلشو میگرفت
تولد 3 سالگی مهبد
سارا و دیبا و سام
سام و عینک مامان
اینجا هم فرودگاه شیراز که شما یه لحظه آرامش نداشنی
اینم مامان با دماغ جدید
سام و رقص
اینم میز کارت که همش داری جا به جاش میکنی
بنده خدا عمو حمید اومد مشقاش و بنویسه که این شد حال و روزش
و اما هر جا که سام هست زلزله میاد شما میدونین چرا ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟