هفته آخر سال
سلام همه زندگی من:
امروز آخرین شنبه از سال 92 یعنی یک سال بزرگتر شدی و 20 روز دیگه وارد سومین سال از زندگی قشنگت میشی
یکسال مثل برق و باد گذشت باورم نمیشه فقط 6 روز از سال 92 باقی مونده تو الان متوجه این گذر زمان نمیشی ولی برای ما که خیلی زود گذشت ولی بودن تو در کنارمون قشنگترین لحظات رو رقم زد
سال 92 سال خوبی برای ما بود خنده و شادیه زیادی رو با بودن در کنار تو تجربه کردیم امیدوارم برای همه همینطور بوده باشه و سال 93 روزهای قشنگتر و بهتری رو تجربه کنیم
و طبق روال سالای پیش عید رو به مشهد میریم تا در کنار خانواده پدری سال نو رو شروع کنیم ولی احتمالا موقع سال تحویل خونه هستیم چون بابایی 29 اسفند رو هم باید سر کار باشه و ما بعد از سال تحویل و با ماشین خودمون راهی سفر میشیم
فکر کنم این آخرین نوشته من برای تو در سال 92 تو این روزا که تو من رو یاد گرفتی دیگه همش من من روی زبونته کلمه جیش رو هم میگی البته بعد از انجام کارت
چند روز پیش خونه عمو سعید بودیم و خاله ملیحه برای ناهار قیمه درست کرده بود و از اونجایی که شما سیب زمینی سرخ کرده خیلی دوست داری همش و خوردی و دوباره از خاله سیب زمینی خواستی که خاله بهت گفت نداریم و شما هم یه سیب زمینی برداشتی و انداختی تو ماهیتابه روغن که باعث شد کلی از دستت بخندیم
و چند تا عکس از این روزا:
اینم از خونه تکونیه ما که با وجود شما دیدنی بود
مامان جون اون احتمالا تاره نه کیبورد
اینم دوچرخه سوغاتی پسرم که مامان جونش از مکه براش اورده
آشپز باشی
پسره عشق حمام
اینم یه سبد پر از سام
اینم یه خواب ناز بعد از یه عالم شیطونی