قصه ی ما
قصه از کجا شروع شد............
پسره گلم می خوام قصه رو از سال 59 برات شروع کنم اول میرم به مشهد یعنی زادگاه بابا نوید...
بابا جون 4 شهریور 59 توی شهر مشهد توی یه خانواده 5 نفره به دنیا اومد قبل از بابا جون خانواده اونا صاحب 3 تا پسر شده بودن به اسمهای حمیدو سعید و مجید اسمه بابایی رو هم نوید گذاشتن البته بعد از اون هم صاحب یه دختر میشن که عمه آرزوی شما باشن بابایی توی مشهد بزرگ شد و به مدرسه رفت البته نه به این راحتی که من نوشتم چون بابا جون خیلی شیطون بوده(البته در عین حال درسخون)
بابا جون در کنار درس خوندن کارم میکرد که یه مرد خوب بار بیاد برای زندگی آیندش باباجون به مدرسه رفت و دیپلم گرفت تا سال 78 که توی کنکور قبول شد و برای ادامه تحصیل راهی کرمان شهری که دانشگاهش بود شدو.......
حالا 2 باره میریم به سال 59 والبته اینبار به شیراز یعنی زادگاه مامان سولمازت 6 دی 59 خانواده مامانی صاحب یه دختر میشن که اسمشو سولماز میزارن
من بچه اول خانواده بودم بعد از من خاله سمیرا و بعدم دایی محسن و دایی میلاد به جمع خانواده ما اضافه شدن...
من توی شیراز بزرگ شدم و درس خوندم تا اینکه منم سال 81 دانشگاه باهنر کرمان قبول شدم و با وجود ناراضی بودن بابابزرگت که دوست نداشت من ازش دور بشم راهی کرمان شدم شاید میدونستم اونجاست که قراره زیباترین اتفاق زندگی من شروع بشه........
و اما ادامه ماجرا یعنی قسمت اصلی باشه برای فردا چون مامانی یه کم زانوش درد گرفته..........