سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 24 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

این روزها

سلام به همه دوستای خوبم: حکایت این روزهای من شده ریخت . پاش آقا سام و جمع کردنای من حسابی هم که وروجک شدن و نمیشه هیچی رو از دستشون گرفت چون جیغ بنفش میکشن ولی خوب میدونه که من از اون مامانا نیستم که زیر بار جیغ کشیدن و گریه برم تازه پسری هنوز راه نیوفتاده به طرز بسیار زیبا و قشنگی توپ بازی میکنه که از خنده ریسه میریم دیگه کابینت و کمدی نیست که از بازرسی آقا مخفی مونده باشه و چی بگم از غذا خوردنش که هیچی نگم بهتره چون دهن باز نمیکنه که چیزی بخوره ولی وای از دست .................................... بهتره همه چیزو با عکس ببینیم که گویای همه چیز است: عشق برداشتن در وسایل و گذاشتن سر جاش ...
24 اسفند 1391

یلدای من

سلام گوگولیه مامانی: پسرم اولین شب یلداش رو تو خونه ی مامان جونش تجربه کرد هم یلدا هم تولد مامانی که مامان جون جلو جلو برام گرفته بود شب خوبی بود با خانواده خاله سمیرا خاله فری و ترانه البته عکسای اون شب تو دوربین خاله سمیراست که هنوز به دستمون نرسیده: پسرم در حال کمک به مادرش برای تزیین خونه مامان جون تو قابلمه غذا میپزن......................... هندونه ی امسال شیرین تر از همیشه موهای فشن کاری از خاله سمیرا شیطونک بعد از مهمونی ایستادن در تخت برای اولین بار در 8.5 ماهگی من موفق شدو هورا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا پسرم چشای ...
6 دی 1391

دس دسی

عزیز مامانی فقط 5 روزه دیگه مونده که شمای وروجک وارد ماه هشتم زندگی قشنگت بشی و: امروز پسرم یاد گرفت دس دسی کنه قربونت بشم وقتی هم دستای کوچولوتو به هم میزنی صدای ناز و قشنگی در میاره که مامانی میخواد غش کنه عسلکم امروز صبح فقط یه بار بهت گفتم و یادت دادم و پسرکم از اونجایی که خیلی باهوشه زودم یاد گرفت مامانی عاشقانه منتظره که کارای جدیدتو ببینه نفسم راستی پسرک مامانی کم کم داره تمرین برای نشستنم میکنه ولی هنوز به تنهایی نمیتونی بشینی  فکر کنم تا یه هفته دیگه اینکارو هم یاد بگیری ...
9 آبان 1391

مرواریدای پسرم

سلام گل مامانی که بالاخره دندون نون خوردن درآورد................ آره عشق مامانی مرواریدای سفید خوشکلت بالاخره خودشونو نشون دادن تا شما دندون دار بشی خدا رو شکر مثل همیشه که نشون دادی خیلی صبوری ایندفه هم ما رو اذیت نکردی با وجود اینکه میدونم خودت اذیت شدی و صبح روز چهارشنبه 26 مهر وقتی که 6 ماه و 12 روز  داشتی اولین مرواریدت در اومد اونم روز دومی که تو مسافرت شمال بودیم عمع جونت داشت بهت آب میداد که گفت احساس کرده که لیوان صدا داده و وقتی مامانی انگشتشو روی لثت کشیدم دیدم که بله یه چیز تیز از لثت بیرون زده خدای من چقدر خوشحال شدم و همه هم خوشحال شدن و اما دیروز یعنی 5 مهر 9 روز بعد از اولین دندونت خونه مامان جون بود که مت...
6 آبان 1391

آخر هفته

سلام عسل مامانی وروجک مامانی نفسم آخر هفته دوباره رفته بودیم باغ توی زایگان ما از چهارشنبه شب با مامان جون و باباجون و خانواده خاله فری رفتیم 5شنبه هم خاله صفیه با بابا نوید اومدن که شما هم حسابی شیطنت کردی و شب تا ساعت 1 نصفه شب بیدار بودی و بازی کردی جمعه ظهر هم مامان جون یه کباب حسابی درست کرد و ساعت 5 هم برگشتیم تهران اونجا هم برای اولین بار مامان جون نون سنگک داد دستت که خیلی خوشت اومد و حسابی خیسش میکردی یه کار جدید هم یاد گرفتی که یه ور میشی و دستت رو رو پات میزاری و بهمون نگاه میکنی اینم عکسای جدیدت: : وقتی با بابا جون رفتی نون خریدی و شما تو کالسکت خوابت برده بود لباس سایز 3 برات...
9 مهر 1391

قلقلی

مهربون مامان سلام از دیروز شما یاد گرفتین که چند تا غلت پشت سر هم میزنید و دیگه نمیشه به حال خودت گذاشتت مامان جون حسابی توصیه کرده که رو تخت تنها نزارمت منم گفتم چشم دیروز خونه مامان جون بودیم برای اولین بار با مترو بردمت بیرون که بابا نوید کلی دعوام کرد گفت پسرم اذیت میشه ولی به نظر من تجربه خوبی بود دیگه میتونی اسباب بازیاتو با دست بگیری و تلاش میکنی چیزایی که رو زمینه برداری راستی روز جمعه خیلی نق زدی منم تابتو وصل کردم گذاشتمت توش بعد از 10 دقیقه مست خواب شدی منم ازت فیلم گرفتم خنده هاتم کم کم داره تبدیل به قهقهه میشه راستی عکساتو که تو آتلیه گرفتم تو فیس بوکم گذاشتم همه عاشقش شدن هنوز از هفت...
22 مرداد 1391

وروجک

سلام به: عشق من هستی من زندگی من عمر من وجود من همه کس من پسر من نفس من مامانی عاشقته و هر روز که میگذره عاشق ترم میشه 5 شنبه عزیزجونت از مشهد اومده 2 روز خونه ما بود و دیشب رفته خونه عمو سعید سوغاتی هم به اسباب بازی و یه بلوز برای گل پسرم اورده شما هم که حسابی خودتو براش لوس کردی و تا باهات حرف زد از اون خنده های صدا دار جدیدت تحویلش دادی ولی از صبح ساعت 9.5 که بیدار شدی تا 12 شب یه ربع بیشتر نخوابیدی برای همین شب موقع خواب خیلی بد قلقی کردی تا خوابت برد الان هم بعد از یه گریه حسابی خوابیدی ولی در کل بچه خوبی هستی مخصوصا الان که حسابی صدات و بلند میکنی و صداهای جدید در میاری خنده هاتم که دیگه داره به قه...
15 مرداد 1391

پسر من

گل پسر قند عسل سلام شما امروز112 روزه شدی و فقط 12 روزه دیگه مونده تا 4 ماهگی شما از هفته گذشته دیگه میتونی کامل غلت بزنی و بعد از غلط زدن هم چون دیگه خودت نمیتونی برگردی غر میزنی کاملا هم در خوردن دستات چه یه دو نه انگشت چه 4 تایی و چه مشتت تبحر پیدا کردی دیگه توی خواب هم غلط میزنی و این باعث میشه راحتتر بخوابی و مدت زمان بیشتر قربونت برم که حسابی هم خوش خندهای و دیگه کمکم با صدای بلند میخندی و در ضمن دعوامونم میکنی!!!!!!!! الهی من .... که به شما شیر نمیدم بخوری سیر نشدی مامانی توی خواب هم باز دستتو میخوری اینم اولین غلتت توی خواب اینم خوشتیپ تر...
2 مرداد 1391

عکسای من از تولد تا 40 روزگی

  آقا سام در اولین لحظه تولد شازده پسر به همرام آقای پدر پسر عمو و دختر عمو رومینا خانم مادربزرگ و پدربزگ به همراه اولین نوه سام کوچولو و خاله جان 5 ساعت بعد از تولد 6 روزگی پسرو و اولین روزی که ازNICU پسرم و به خونه اوردیم 7 روزگی در حال آواز خوندن 12 روزگی گل پسرم   2 هفتگی ٢ هفتگی 15 روزگی 20 روزگی 20روزگی 25 روزگی   1 ماهگی 1 ماهگی به همراه پدرم 40 روزگی بعد از حمام 40 روزگی         ...
12 تير 1391