دارم خاله میشم
هورا ا ا ا ا ا ا ا ا
یعنی اینقدر خوشحالم که نمیدونم با چه کلماتی خوشحالیمو بیان کنم
بالاخره دارم خاله میشم وای یعنی به جرات بگم این خبر یکی از بهترین خبرائی بوده که تو عمرم شنیدم
آره گل پسرم شما هم داری پسر خاله میشی خاله سمیرا که تو رو اندازه یه دنیا دوست داره خودش میخواد برامون یه نی نی ناز و سالم بیاره ایشالا که زیر سایه پدرو مادر باشه و نامدار
یعنی وقتی عمو حمید این خبر و بهم داد چنان جیغی کشیدم که تو ترسیدی و پریدی تو بغلم و از عمو حمید هم خواستم که من این خبر خوب و به مامان جون و باباجون بدم تا مشتلوق بگیرم و باباجون اینقدر خوشحال شد و زد زیر گریه بعدم به مامان جون گفتم بعد هم زنگ زدم شیراز به خاله شیرین گفتم و خلاصه در سه سوت همه رو خبر کردم آخه همه باید تو این خوشحالی من سهیم باشن
نی نیمون 5 هفتشه و با حساب من اواخر بهمن یا اوایل اسفند به دنیا میاد و توی جشن تولد 2 سالگی شما یه فسقلی دیگه به جمع ما اضافه شده
خدایا به همه اونائی که دوست دارن این خوشحالی من و نصیب کن