سفرنامه هشتم
سلام گل من:
اومدیم با بیشتر از 1 ماه تاخیر برای گزازش مسافرتمون به مشهد و شمال:
با گل پسری برای بار سوم رفتیم مشهد دیدن خانواده باباجون 17 شهریور صبح ساعت 8 صبح به مشهد رسیدیم و جنابعالی کل پرواز و خوشبختانه خواب بودین و خونه عزیز جون بیدار شدی و خوشحال از دیدن پدر بزرگ مشغول بازی شدی و حسابی شیطونی و بعد هم که پسر عمه گلت آقا پرهام و دیدی گل از گلت شکفت و با همکاری هم خونه عزیز جون و ترکوندی:
پدر و پسر منزل پدر بزرگ
راننده کوچولوی ما عاشق موتور پسر عمه جون شدن
سام و پرهام پسر عمه دوست داشتنیش
این دفعه مسافرت پر باری داشتیم و تونستیم همه دوستای دوران دانشجویی مامان و بابا رو که ساکن مشهدن ببینیم
خئنه خاله تکتم کم از دست آرتا میترکه که تو هم اضافه شدی
عمو حسین بهترین دوست بابایی در دوران دانشجویی
به ترتیب از راست:اشکان پسر عمو حسین آرتا پسر خاله تکتم و سام پسر ما که از همه کوچیکتره
اینم ما و عمه جون و عزیز جون سام جلوی یه آکواریوم توی مشهد
سام طبق معمول مشغول آب بازی توی حیاط خونه عمو مجید
پسرم همه آشپزخونه ها رو تو مشهد آباد کرد
عاشق این خوابیدنتم
سام و آرتا
بعد از مشهد عازم شمال شدیم اینم فرودگاه ساری
بازار سنتی بابلسر
پسرم از دیدن این همه آب ذوق زده شده بود
پسری عشق بلال
اینم بعد از برگشتن از مسافرت خونه مامان جون
پدر و پسر در تولد
اینم سفرنامه ما تا بعد