سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

دارم خاله میشم

هورا ا ا ا ا ا ا ا ا یعنی اینقدر خوشحالم که نمیدونم با چه کلماتی خوشحالیمو بیان کنم بالاخره دارم خاله میشم وای یعنی به جرات بگم این خبر یکی از بهترین خبرائی بوده که تو عمرم شنیدم آره گل پسرم شما هم داری پسر خاله میشی خاله سمیرا که تو رو اندازه یه دنیا دوست داره خودش میخواد برامون یه نی نی ناز و سالم بیاره ایشالا که زیر سایه پدرو مادر باشه و نامدار یعنی وقتی عمو حمید این خبر و بهم داد چنان جیغی کشیدم که تو ترسیدی و پریدی تو بغلم و از عمو حمید هم خواستم که من این خبر خوب و به مامان جون و باباجون بدم تا مشتلوق بگیرم و باباجون اینقدر خوشحال شد و زد زیر گریه بعدم به مامان جون گفتم بعد هم زنگ زدم شیراز به خاله شیرین گفتم...
23 تير 1392

ما اومدیم

سلام دوست جونا ما اومدیم ولی نه از مسافرت بالاخره مامانی تنبلی رو کنار گذاشت و بعد از یک ماه و نیم اومده تا کلی خبر از این مدت پسر گلش بده بریم سر اصل مطلب: رفتیم شیراز 3 هفته شیراز بودیم و کلی ترکوندیم به دوستای مامانی سر زدیم کلی بیرون رفتیم باغ رفتیم و همه جا آتیش سوزوندیم و مهمتر از همه تنبلی رو کنار گذاشتم و شیراز تصمیم گرفتم راه رفتن و شروع کنم و راه رفتممممممممممممم وای که من عاشق صدای قدماتم وقتی روی سرامیک راه میری خلاصه که هر جا هم که رفتیم یه بساط آب بازی برای شما به راه بود و اما شیراز از نگاه دوربین: سام خونه خاله منصوره به همراه ملیکاو سجاد که البته پسرم به تنهایی خونه رو منفجر کرد ...
20 تير 1392

بازم مسافرت

سلام به همه دوستای عزیزم دوباره تاخیر بازم کامپیوترم قاطیده بود امشب داریم میریم شیراز الانم به خاطر تاخیر هواپیما برگشتیم منم گفتم تا نرفتیم یه کم از عکسای این روزای وروجک و بزارم تا ببینید چطور دمار از روزگار مامانی در آورده همه کمدا روزی 10 بار خالی میشه و منم 10 بار میزارم سر جاش از شکستن هم نگو که همه چی ناقص شده و همچنین بلند گوی سینمای خانگی که اونم به جمع همه چیای داغون اضافه شده: اینم از روزگار ما: اینم پسری تو روز و ساعت تولد یکسالگی اینم از راننده ما پسرم عاشق دوغ در حد تیم ملی   خونه مامان جون که دیگه از دستت میترکه   اینجا توی تولد با اون همه صدا...
28 ارديبهشت 1392

تولد تولد

سلام به نفس مامانی: کلی تاخیر داریم اونم چون کامپیوتر نداشتیم میپرسین چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ خوب اینو باید از گل پسری بپرسیم از بس که این کامپیوتر بخت برگشته رو خاموش و روشن کرد و آخرم داغون شد خوب بگذریم ما با 2 هفته تاخیر برای نفسمون که حالا یک سال از حضور نازنینش تو جمع خونواده ما میگذره یه تولد گرفتیم اونم تو روز 5شنبه 29 فروردین وقتی که 15 روز میشد که وارد دو سالگی شده بود و البته چون خونمون کوچولوئه و جا برای 80 تا مهمون نداشتیم با اجازه آقای مهربون صاحب خونه توی پارکینگ خونه مهمونی گرفتیم یه تولد توپ که حسابی ترکوندیم میدونم که شاید چیزی از اون روز قشنگ یادت نمونه برای همین حسابی برات عکس گرفتم و اینجا برات ثبتش میکنم: ...
16 ارديبهشت 1392

آتلیه 3

پسرم وارد یکسالگی شد و ما هم برای همین رفتیم سراغ آتلیه و اینبارم بابایی باهامون اومد و ما یه عکس سه تایی هم گرفتیم: پسرم برامون یه چائی قند پهلو ریخت آقا خودشونو برای مسافرت مهیا میکنن و پسری یکساله میشود این عکسا رو روز چهارشنبه 21 فروردین ساعت 9.5 شب تو آتلیه سها انداختیم البته که اینبار کارمون خیلی سخت بود چون وروجک دیگه یه جا بند نمیشد و همش باید میگرفتیمش و همش دنبال فضولی کردن و به هم ریختن دکورا بود ...
15 ارديبهشت 1392

واکسن زدیم

سلام همه زندگی من الان تو خواب نازی که من میتونم برات بنویسم این چند روزه همش ذهنم درگیره دزدا بوده و برای همین گفتم تا دزدا پیدا نشدن تولدتو نمیگیرم ولی با اصرار بابایی و بقیه دوستان قراره 5شنبه 29 فروردین برات جشنتو برگزار کنیم و چون خونمون کوچیکه و ظرفیت مهمونا رو نداره قراره با اجازه صاحب خانه محترم که به بابایی و شما خیلی ارادت داره توی پارکینگ تولد میگیریم هورا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا خوبه قراره تولدتو بگیرم اینقدر وسواس دارم اگه دومادیت بود .............. برای انتخاب یه تم قشنگ یک هفتس ذهنم درگیره بالاخره حیوانات جنگل و انتخاب کردم امروز هم با بابایی میخوایم بریم خرید تا یه لباس خوشکل برای تولدت بگیریم آخه ...
20 فروردين 1392

دزد اومده دزد

چشمتون روز بد نبینه شنبه شب 10 فروردین ساعت 8.15 از خونه زدیم بیرون تا با خاله تکتم اینا بریم میلاد نور یه چرخی زدیم و ساعت 11.30 برگشتیم خونه که تا در آسانسورو باز کردم دیدم در خونه ما و خاله شکوفه اینا شکسته بله درست توی این فاصله که ما نبودی و همسایه بغلی هم مسافرت بودن و طبقه بالا هم خونه نبودن 3 تا جوون که نه بهتره بگم حیوون 17-18 ساله از تیر چراغ برق جلوی خونه کشیدن بالا در واحدا رو شکوندن و دزدی کردن از خونه ما لپ تاب و نزدیک 800 هزارتومان پول نقد که 300 تومنش عیدی اولین سال پسر گلم بود دوربین فیلمبرداری که به خاطر تولد عزیزم گرفته بودم تا لحظات زندگی قشنگ پسرمو ثبت کنم و متاسفانه توی این یک سال هرچی فیلم گرفته بودم تو حافظه د...
12 فروردين 1392