ما اومدیم
سلام بهونه قشنگ من برای زندگی:
با کلی تاخیر اومدیم اما دلیل داره رفتیم مسافرت ولی وقتی اومدیم شما مریض شدین و حسابی از دهنمون دراومد حالا همه رو برات میگم:
اول که 7 بهمن رفتیم شیراز برای عروسی که خیلی خوش گذشت و شما هم کلی پسر خوبی بودی و شب عروسی هم همش تو قسمت مردونه پیش دایی میلاد و ایمان بودی و کلی همه با اخلاق خوبه پسرم حال کردن راستی برای اولین بار هم پسرم شب عروسی موز خورد اونم یه دونه کامل
اینم سامی شب عروسی که با مامان و مامان جون و خاله سمیرا رفتیم آتلیه
سامی به همراه دایی میلاد توی عروسی البته اینجا از خواب بیدار شدی
بعد از عروسی هم یه شب رفتیم خونه خاله هدی که حسابی دکوراسیون خونه خاله هدی رو به هم زدی و همه چی به هوا رفت و شما حسابی کار براش درست کردی
زبونتو بکن تو شیطونک
بعد از شیراز 15 بهمن رفتیم کیش که بابایی هم اونجا منتظرمون بود آخه بابایی نتونست بیاد عروسی
سامی توی هواپیما مشغول خوردن سر آب معدنی
آب و هوا تو کیش عال بود کلی خوش گذروندیم یه شب با موتور برقی دور جزیره رو سه تایی گشتیم البته شما بیشتر خواب بودی به پارک دلفینا و جزیره کاریز و شهر حریره و کشتی یونانی هم سر زدیم یه کم هم پاساژ گردی کردیم ولی فقط چند دست لباس و یه جفت کفش برای شازده خریدیم همین
سامی مشغول فضولی روی تراس هتل
باغ پرندگان که توی پارک دلفینا بود که کلی ذوق کردی
یه روز هم مشغول گشتن توی خود هتل شدیم چون هتل داریوش برای خودش مثل یه شهر که کلی جای دیدنی داره
اینم درخت سبز که تو شهر حریره بود که شاخه هاش بر عکس رشد میکنن
اینم کشتی یونانی
اینجا هم پسرم که برای اولین بار کنار کشتی یونانی سوار سرسره شد
اینم سامی که موقع صرف غذا توی رستوران هتل همه جا رو گند میزد
خلاصه تا اینجای قضیه همه چی عالی بود تا اینکه رسیدیم خونه و از نصفه شب شما حالتون بد شد و بالا میووردی
فرداش هم همش بیحال بغل من بودی خلاصه این قضیه ادامه داشت 2 بار بردیمت دکتر که گفت ویروسیه ولی داروها اثر نداشت شب جمعه رفتیم خونه خاله سمیرا که مامان جون که از شیراز میاد اونجا باشیم ولی تو حالت بدتر شد و دوباره رفتیم دکتر که تا دیدت گفت آب بدنت کم شده و باید سرم بزنی دنیا روی سرم خراب شد و همون جا زدم زیر گریه ولی کاریش نمیشد کرد رفتیم درمانگاه کودکان پگاه تو خیابون خواجه عبداله و دکتر اونجا هم همیبنو گفت و آزمایش خون هم برات نوشت که تا ازت خون گرفتن و آنژیوکت رو برات وصل کنن من مردم و زنده شدم دیگه اشکت هم تموم شده بود حتی بعد از گذشت 8 روز یادآوریش هم برام سخته شب اونجا بودیم وخدا رو شکر با همه سختی جواب آزمایشات خوب بود و ساعت 4 صبح مرخصت کردن و رفتیم خونه مامان جون خیلی شب سختی بود دلم نمیخواد هیچ مادری این و تجربه کنه
بعد از 2 روز بهتر شدی و الان که دیگه خوبه خوبی
اما کلی کارای جدید یاد گرفتی کلاغ پر میکنی ولی البته فقط قسمت دست زدنش رو انجام میدی
بای بای میکنی ولی به شکل عمودی
از تخت عقب عقب پایین میای خیلی هم با احتیاط
لی لی حوضک میکنی ولی فقط برای خودت
2تا دندون هم پایین درآوردی
پشت سر هر کس هم که میاد خونه گریه میکنی و میخوای باهاش بری و البته دیگه هیچ کشویی از دست شما آسایش نداره چه کشوی لباسای مامان چه مال خودت حسابی هم تو 4 دست و پا رفتن مهارت پیدا کردی و تند میری و دیگه اینکه کمتر من و تو غذا خوردن حرص میدی و بهتر دهن باز میکنی
راستی پریشب رفتیم شعبه سر کار بابایی تا با هم بریم بیرون و شما که جای جدید برای فضولی پیدا کردی و کلی حال کردی
اینم سام و بابایی کارمندش
این هم ما و احوالاتمون تو ماه گذشته خیلی تاخیر داشتیم جبران میکنیم تا بعد