سلااااااااام
سلام نفس من امروز پنجمین روز تولدته غیر از روز اول من بدترین روزهای زندگیمو پشت سر گذاشتم شب اول تولدت فهمیدن که تو زردی داری برای همین ساعت 12 شب تو رو از پیشم بردن تا زیر نور باشی ما فکر میکردیم فرداش تو رو مرخص کنن ولی فردا فهمیدیم که تو فاویسم داری مشکل خاصی نیست ولی همین باعث شد که تو رو بیشتر نگه دارن دیروز رفتم با هزار امید که بیارمت خونه ولی زردیت بالاتر رفته بود ومن و داغون کرد با وجودی که همیشه به همه امیدواری میدم و میدونستم مشکل خاصی نیست ولی شکستم واقعابدترین لحظات عمرمو داشتم دلم نمیخواست یه لحظه دیگه زنده باشم همش به خودم میگفتم تو چه گناهی داری که باید از همین اول این همه سختی رو تحمل کنی همین باعث م...