سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

قصه ی ما

قصه از کجا شروع شد............ پسره گلم می خوام قصه رو از سال 59 برات شروع کنم اول میرم به مشهد یعنی زادگاه بابا نوید... بابا جون 4 شهریور 59 توی شهر مشهد توی یه خانواده 5 نفره به دنیا اومد قبل از بابا جون خانواده اونا صاحب 3 تا پسر شده بودن به اسمهای حمیدو سعید و مجید اسمه بابایی رو هم نوید گذاشتن البته بعد از اون هم صاحب یه دختر میشن که عمه آرزوی شما باشن بابایی توی مشهد بزرگ شد و به مدرسه رفت البته نه به این راحتی که من نوشتم چون بابا جون خیلی شیطون بوده(البته در عین حال درسخون) بابا جون در کنار درس خوندن کارم میکرد که یه مرد خوب بار بیاد برای زندگی آیندش باباجون به مدرسه رفت و دیپلم گرفت تا سال 78 که ...
25 دی 1390

27 هفتگی

سلام نفس مامان امروز سه شنبست و مامانی و گل پسرش 27 هفتست که با همن مامانی خیلی خوشحاله چون فقط 13 هفته ی دیگه مونده که بتونه روی ماه گل پسرشو ببینه من و تو خیلی لحظات قشنگی رو تا حالا طی کردیم تو با لگدات مامانی رو بیدار میکنی و با هر تکونت دل مامانی برات غش میره دو شب پیش هم بابایی تونست برای اولین بار تکونای تو رو ببینه من خوشبختترین آدم روی زمینم که تو فرشته کوچولو رو دارم بزرگترین آرزوم اینه که بتونم اون چیزی رو که لیاقتش رو داری برات فراهم کنم دلم میخواد علاوه بر مادر و فرزندی 2 تا دوست خوب برای هم باشیم قول میدم سعیمو بکنم تو هم باید کمکم کنی           &...
20 دی 1390

تولد مامانی

سلا م  خوبی عزیز مامان؟آره عزیز دلم میدونم خوبی با اون لگدایی که به مامان میزنی مگه میشه بد باشی امروز تولد مامانی فکر کنم تو هم میدونی چون از صبح که ببلد شدیم کلی لگد خوشمزه به مامانی هدیه کردی تو هم میدونی مامانی با هر وول خوردن تو چقدر ذوق میکنه امروز تو وارده ٢٥ امین هفته ی همراهیت با مامان شدی هر روز که میگذره من و بیشتر عاشق خودت میکنی هر روز میفهمم که دیگه تنها نیستم و یه گل  پسری هست که مامانشو همراهی میکنه و دیگه تنها نمیذاره پسر گلم به مامان قول بده که این 15 هفته باقیمونده رو هم به سلامتی تو شکم مامانی بمونی و مامان و بابا رو اذیت نکنی هر روز که میگذره من و تو یه روز به دیدن همدیگه...
6 دی 1390

سلام پسرم

سلام پسر مامان مامانی از امروز میخواد لحظات با تو بودن و ثبت کنه تو هنوز نوی دل مامانی لونه کردی و هنوز هنوز 72 روزه دیگه مونده که پاهای کوچولوت قدم به این دنیای قشنگ بزارن ولی توی وروجک هنوز نیومده دنیای من و بابایی رو حسابی تغییر دادی بدون مامان و بابا به اندازه همه دنیا دوست دارن و لحظات و به امید رسیدن لحظه دیدین تو سپری میکنن عاشقتیم ...
4 دی 1390

24 هفتگی

امروز ٢٩ آذر سه شنبست و من و تو وارده هفته ی ٢٤ ام با هم بودن شدیم امروز خیلی شیطون و وروجک شدی و من دیگه تونستم حرکاتت رو از روی شکمم ببینم فردا شب یلداست و این آخرین یلدایی که من و بابایی تنهاییم و از سال دیگه تو همراه ما هستی و من از این بابت خیلی خوشحالم عزیز دلم ٢ روز قبل رفتم و چند تا کتاب شعر برای تو وروجک خریدم امیدوارم که دوست داشته باشی راستی هفته قبل هم با مامان جون و خاله شکوفه رفتیم یافت آباد و سرویس خوابتو خریدیم خیلی خوشکله مامانی هفته بدی رو گذرونده چون بدجوری سرما خورده بودمو به خاطر توی نازنینم نمیتونستم قرص هم بخورم امیدوارم اذیت نشده باشی قول میدم بیشتر مواظبت باشم  ...
29 آذر 1390

سرما خوردم

سلام پسر گلم امروز حال مامانی خوب نیست سرما خوردم ببخشید اگه اذیت شدی عزیز دلم امروز مامانی همش توی رختخواب دراز کشیده بود و بابا جون همه کارها رو انجام داده برای مامانی سو# درست کرده و خونه رو تمیز کرده و حسابی حواسش به جفتمون بوده دیروز با مامان جونت و خاله فری رفتیم خیابون بهار و برای گل پسرم کلی خرید کردیم کلی وسیله خوشکل برای بهترین هدیه زندگیمون که شما باشید خریدیم مامان جونت اونقدر خوشحاله که اگه میتونست همه مغازه رو برای توی فسقلی میخرید عزیزم طاقت ندارم تو رو توی اون لباسای خوشکل ببینم میدونم که تو زیباترین و بهترین بچه دنیایی میخوام خوشکلترین اتاق و برای پسرک گلم آماده کنم در ضمن ...
20 آذر 1390

21 هفتگی

سلام عزیزترینم امروز من و تو وارد 21 هفتگی شدیم یعنی من و فینگیلی مامان 21 هفتست که با همدیگه ایم که میشه 147 روزهای شیرینی که تو با اومدن خودت به من هدیه دادی شیرینی که حاضر نیستم با با بهترین چیزای دنیا اونو عوض کنم تو بهترین هدیه خدا به من و بابا جونتی دیروز هم رفتم پیش دکتر که صدای ضربان قلبتو شنیدم و جواب آزمایشاتتو نشون دادم که همه چی خوب بود الانم برات پنگول گذاشتم که با هم نگاه کنیم مادرجونت هم رفته شیراز که البته هر روز زنگ میزنه حال نوه گلشو میپرسه و سفارشات فراوان برای مواظبت از شما که چطوری بخوابم چی بخورم رانندگی نکنم و.............. عزیزترینم دلم میخواد (تمام سعیمو میکنم)که بهترین و قشنگترین دوران کودک...
8 آذر 1390