سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 24 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

سرما خوردم

سلام پسر گلم امروز حال مامانی خوب نیست سرما خوردم ببخشید اگه اذیت شدی عزیز دلم امروز مامانی همش توی رختخواب دراز کشیده بود و بابا جون همه کارها رو انجام داده برای مامانی سو# درست کرده و خونه رو تمیز کرده و حسابی حواسش به جفتمون بوده دیروز با مامان جونت و خاله فری رفتیم خیابون بهار و برای گل پسرم کلی خرید کردیم کلی وسیله خوشکل برای بهترین هدیه زندگیمون که شما باشید خریدیم مامان جونت اونقدر خوشحاله که اگه میتونست همه مغازه رو برای توی فسقلی میخرید عزیزم طاقت ندارم تو رو توی اون لباسای خوشکل ببینم میدونم که تو زیباترین و بهترین بچه دنیایی میخوام خوشکلترین اتاق و برای پسرک گلم آماده کنم در ضمن ...
20 آذر 1390

21 هفتگی

سلام عزیزترینم امروز من و تو وارد 21 هفتگی شدیم یعنی من و فینگیلی مامان 21 هفتست که با همدیگه ایم که میشه 147 روزهای شیرینی که تو با اومدن خودت به من هدیه دادی شیرینی که حاضر نیستم با با بهترین چیزای دنیا اونو عوض کنم تو بهترین هدیه خدا به من و بابا جونتی دیروز هم رفتم پیش دکتر که صدای ضربان قلبتو شنیدم و جواب آزمایشاتتو نشون دادم که همه چی خوب بود الانم برات پنگول گذاشتم که با هم نگاه کنیم مادرجونت هم رفته شیراز که البته هر روز زنگ میزنه حال نوه گلشو میپرسه و سفارشات فراوان برای مواظبت از شما که چطوری بخوابم چی بخورم رانندگی نکنم و.............. عزیزترینم دلم میخواد (تمام سعیمو میکنم)که بهترین و قشنگترین دوران کودک...
8 آذر 1390

گل پسرم

دیگه میتونم بگم پسرم چون با بابایی امروز رفتیم سونوگرافی و فهمیدیم که تو یه پسره کاکل زری هستس عشق من امروز قشنگ دیدمت دستای خوشکلت بغل صورتت بود پاهات رو هم جمع کرده بودی صدای قلبت رو هم با بابایی شنیدیم دکتر گفت که تو یه پسر سالمی و همه چی خوبه خوبه تو 450 گرم وزنته ولی خیلی وروجکی حسابی به مامانی لگد میزنی مخصوصا وقتی که من نشستم که فکر کنم جات تنگ میشه صورت نازو خوشکلت رو با دو تا دستات گرفته بودی خدای من واقعا نازو خوشکل و مامانی هستس الهی مامین فدات شه خیلی دوست دارم بابا نوید زنگ زد به عزیز جونت و بهش گفت که تو پسری چون تو اولین نوه پسر تو خانواده بابا جون میشی و بابابزرگت خیلی دوست ...
8 آذر 1390

اولین تکون

سلام عشق مامان نفس من تو دیروز که نمیشه گفت تقریبا 10 ساعت پیش یعنی ساعت 2 بعد از ظهر چهارشنبه 25 آبان درست وقتی که 134 روزت یعنی 19 هفته و 1 روزت بود توی شکم مامانی تکون خوردی یعنی بهتره بگم مامانی برای اولین بار تکونای کوچولو و ناز تو رو احساس کرد نمی تونم احساس لذتی رو که با این تکون به مامان دادی رو برات توصیف کنم فقط اینو بهت بگم که مامانی با تمام وجودش از تو و خدای بزرگی که تو رو به ما هدیه کرده ممنونه تو بهترین هدیه دنیایی که هر کس می تونه آرزوشه داشته باشه باورم نمیشه که توی کوچولو که حاصل عشق مامان و بابایی هستی توی وجود من داری شکل میگیری و هر لحظه که بزرگتر میشه به اومدنت به این دنیا نزدیکتر میشه دنیایی که امیدوارم برا...
26 آبان 1390

جوجه من

سلام جوجه من امروز 9 آبان یعنی تو امروز 111 روزه شدی دیروز احساس کردم تکون خوردی حالا نمیدونم احساسم درست بود یا نه راستی عزیز مامان اوروز خاله تکتم و عمو محمود صاحب یه پسر خوشکل شدن خاله تکتم دوست دوران دانشگاه مامانه که شما باهاشون آشنا خواهید شد اسم پسرشون هم آرتاست بابا نویدت خیلی هواتو داره ها کم کم داره خسودیم میشه حواست باشه ها بابا نوید هر روز توی اینترنت میگرده و چیزایی که فکر میکنه برای رشد تو خوبه برای مامان میخره فکر نمیکردم با اومدن تو زندگیمون اینقدر تغییر کنه ولی با وجودی که  هنوز حضور فیزیکی تو رو توی خونه نداریم ولی همین بودنت زندگیمونو خیلی زیبا کرده  &nb...
9 آبان 1390

4 ماهگی

سلام عزیز مامانی میدونستی مامان و بابا عاشقتن تو الان 104 روزته دیروز رفته بودم دکتر و صدای اون قلب کوچولو و نازتو شنیدم قلب نازت که مثل یه گنجشک کوچولو میزد صدایی که من عاشقش شدم جواب آزمایشی که 3 هفته پیش داده بودمو نشونش دادم و دکتر گفت که تو یه بچه ی سالم و پر انرژی هستی که البته مامانی چیزی غیر از این انتظار نداشت ولی هنوز نمیدونم توی ناز و خوشکلم چی هستی ؟دختری یا پسر که البته هیچ فرقی هم نمیکنه چون مهم اینه که سالمی و این یه دنیا برای مامان و بابا ارزش داره دکتر گفت که 2 هفته دیگه مشخص میشه راستی عزیز مامان دیشب خوابتو دیدم یه لباس سفید با توپ توپای رنگی پوشیده بودی خیلی نازو خوشکل بودی با یه کله پر موی مشکی و صو...
2 آبان 1390

اولین نوشته

سلام به عزیزترین موجود زندگی مامانی قبل از اینکه این وبلاگ رو برات راه بندازه توی یه دفتر شروع کرده بود به نوشتن برای هدیه زندگیش ولی الان میخوام اون مطالب رو به اینجا برات انتقال بدم تاریخها رو هم برات مینویسم سلام عشق من امروز هفتم مهر 1390 با امروز 53روز میشه که من میدونم تو وارد زندگی ما شدی تویی که با اومدن خودت برکت و عشق و توی زندگی من و پدرت ارزونی کردی برکتی که با بزرگ شدنت بیشتر و بیشتر میشه چون تو عزیز من حاصل عشق مامانی و بابایی از روز اولی(16 مرداد) که فهمیدیم تو به جمع 2 نفره ما اضافه شدی تصمیم گرفتم برات بنویسم  میخوام باهات صحبت کنم درد دل کنم و بهت عشق بورزم و خلاصه هر چیزی که مربوط به ت...
7 مهر 1390