سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 4 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

4 ماهگی

سلام به عشق خودم پسر گلم مامانی تو امروز 4 ماهگی رو پشت سر گذاشتی و وارد پنجمین ماه زندگیت شدی بهت تبریک میگم نفسم امروز صبح با پسر گلم رفتیم آتلیه سها برای عکاسی دلم میخواد لحظه لحظه زندگیتو برات موندگار کنم واز اونجاییکه یکی یه دونه مامان خیلی آقاست امروزم نهایت همکاری رو با مامانی و اقای عکاس کرد تا عکسای خوشکلشو بگیرن واقعا زیبا شدن خاله آزاده هم همراهمون بود و هر کی هم که اونجا بود گفت که شما خیلی آقا هستید سفارش عکساتو دادم قراره فردا با هامون تماس بگیرن که بریم بگیریم هر وقت اماده شد عکساتو میزارم بعد هم رفتیم خونه خاله آزاده که شما تا شب حسابی برای خاله آزاده و عمو بهنام شیطنت کردی و اونا هم کلی باهات بازی...
15 مرداد 1391

پسر من

گل پسر قند عسل سلام شما امروز112 روزه شدی و فقط 12 روزه دیگه مونده تا 4 ماهگی شما از هفته گذشته دیگه میتونی کامل غلت بزنی و بعد از غلط زدن هم چون دیگه خودت نمیتونی برگردی غر میزنی کاملا هم در خوردن دستات چه یه دو نه انگشت چه 4 تایی و چه مشتت تبحر پیدا کردی دیگه توی خواب هم غلط میزنی و این باعث میشه راحتتر بخوابی و مدت زمان بیشتر قربونت برم که حسابی هم خوش خندهای و دیگه کمکم با صدای بلند میخندی و در ضمن دعوامونم میکنی!!!!!!!! الهی من .... که به شما شیر نمیدم بخوری سیر نشدی مامانی توی خواب هم باز دستتو میخوری اینم اولین غلتت توی خواب اینم خوشتیپ تر...
2 مرداد 1391

گل پسر قند عسل

سلام عشق مامانی یک هفته غیبت چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟توضیح میدم براتون............................... چهارشنبه پیش که شازده ١٠٠ روزه شدن با جناب آقای بختیاری صاحب خانه محترم و متعلغین که شامل :همسرشون پسرشون عروسشون دختر و داماد و نوه شون میشدن به همراه من و بابایی و البته گل سرسبد جمع یعنی شما رفتیم شیان به چه مناسبت؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ شیرینی به دنیا اومدن شما با ١٠٠ روز تاخیر البته بابایی چند بار به دلایل مختلف شیرینی داده بودن ولی آقای صاحبخانه محترم شام میخواستن و مگه میشه به صاب خونه نه گفت.................... اون شب خیلی خوش گذشت و ما تونستیم از زیر بار این وظیفه سر بلند بیرون بیایم اینم چند تا عکس از اون شب: ...
2 مرداد 1391

سه ونیم ماهگی

امروز پسر گلم 3 ماه ونیمه شد از دیروز هم کامل غلت میزنی و برای خودت بازی میکنی تو خواب هم که غلت میزنی دستت زیرت گیر میکنه و راحت میخوابی دیروز هم خاله ملیحه اینا اینجا بودن که رومینا کلی با شما بازی کرد شب  با هم رفتیم سمرقند که شما بیشتر راهو تو کالسکه خواب بودی حسابی شیطون و بلا شدی میخندی و دل مامان و بابا رو آب میکنی قربون اون خنده هات بره مامانی ...
30 تير 1391

100 روزگی

          آره گل مامان تو امروز 100 روزت شد خوشحالم خوشحالم خیلی خوشحالم دلیل این همه خوشحالی هم فقط حضور پر از برکت و شادی تو تو زندگی من و بابا نوید که عشق ما رو پایدارتر و زیباتر کرد عزیزترینم امیدوارم روزای عمرت هر روز زیباتر و پربارتر و سرشار از عشق و شادی باشه همیشه بخند همیشه............................   ...
21 تير 1391

روز عکاسی

سلام نفسم دیروز روز عکاسی بود مامانی میخواست شما رو ببره آتلیه ولی گفتم شاید اذیت بشی و وقتی خاله آزاده که عکاس ماهریه پیشنهاد داد به خونه بیاد منم استقبال کردم وخاله جون دیروز ساعت 10.5 به خونه ما اومد مشغول صحبت شدیم و وقتی خواستیم آماده شیم برای عکاسی شما خوابتون گرفت برای همین خاله جون اول عکسای خوابیدتو گرفت بعد از یه چرت یه ربه بیدار شدی و خاله جون بقیه عکسا رو گرفت بعد از 2 ساعت دیگه خسته شدی و خوابت گرفت خاله جون 110 تا عکس از عشق من گرفت و گفت که شما خیلی بچه خوبی بودی و خیلی همکاری کردی و اینکه قیافت تو هر عکسی عوض میشه این عکسای اولیه ا...
21 تير 1391

نیمه شعبان

عیدت مبارک عزیزم البته این نوشته مربوط به هفته قبله که جشن نیمه شعبان بود شب مامانی وسایل پیک نیک و جمع کرد و به همراه خاله شکوفه اینا رفتیم بوستان جوانمردان ایران که شب افتتاحیه بود این اولین شبیه که شازده کوچولومونو بردی پارک خیلی هم خوش گذشت 5 شنبه هم خونه زن دایی طاهره دعوت بودیم که اونجا هم تمام کسایی که برای اولین بار تو رو میدیدن گفتن شما شبیه بابا نویدتی پس من چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اینم عکس روز نیمه شعبان ...
20 تير 1391

یه روز خوب یه روز بد

سلام عشق مامانی الان توی خواب ناز بعد از حمامی آخه هر وقت تو رو به حمام میبرم خسته میشه و معمولا به یه خواب حسابی میری میگم معمولا چون اصلا نمیشه روت حساب کرد پریروز یعنی شنبه خیلی آقا بودی خیلی کم غر زدی و یه خواب خوبم در طول روز و شب که باباجون هم که اینجا بود کلی ذوقتو کرد ولی امان از دیروز یعنی یکشنبه وای وای وای....... حسابی غر زدی و اصلا هم نخوابیدی دیشب هم ساعت 1 نصفه شب با چشای باز باز به من نگاه میکردی و میخندیدی تا ساعت 2 هر بار که فکر میکردم خوابی میزاشتمت سر جات باز هم بیدار میشدی............... خلاصه که اصلا نمیشه رو شما حساب کرد ولی با همه اینا عاشقانه دوست دارم گل پسرم   ...
19 تير 1391

3 ماهگی

سلام گل پسرم امروز تو 3 ماهه شدی خیلی خوشحالم که لحظه های زندگیتو با من سهیم شدی دیروز بردمت برای چکاپ ماهیانت بهداشت که وزنت:6700 دور سرت:43 و قدت:60 بود همه چی خوب بود ولی قدت یه کم اومده بود پایین نمودارت ولی اشکالی نداره قول دادی ماهای دیگه جبران کنی این عکس دیروزه که آماده منتظر بابا نوید بودی که ما رو بیرون ببره اینم امروز که شیر خوردی وخونه خاله شکوفه خوابت برد راستی چون هنوز چشمات قی میکنه دیروز بردمت چشم پزشک که قطره داد و گفت چشماتو ماساژ بدم امروز ساعت 7 صبح بیدار شدی و شروع کردی به گریه منم که نتونستم آرومت کنم خودم هم باهات گریه کردم یه ربع بعدم آروم شدی اینا هم یه س...
14 تير 1391

بعد از 1 ماه تاخیر

سلام عشق من مامانی بعد از یه تاخیر 1 ماهه و بعد از یه مسافرت 16 روزه با کلی حرف اومده جونم برات بگه که ما 7 خرداد به همراه مامان جونت رفتیم شیراز شهر مامان خیلیا تو شیراز منتظر بودن شازده من و ببینن خاله زهره و سارا و دیبا که همش مشغول بازی با تو بودن و یه لحظه ازت غافل نمیشدن سارا و دیبا در کنار سام شیراز ما به یه عروسی رفتیم و همینطور تولد روژینا دختر خاله مریم واکسن دو ماهگیت رو هم شیراز زدیم که خدا رو شکر زیاد اذیت نشدی آخه تو مثل خودم خیلی صبوری تب هم نکردی ایشالا بقیه واکسنات هم همینطور باشه عزیزم خاله رباب هم برای دیدن تو از اهواز اومد ما 16 روز شیراز بودیم و برای کارای مسافرت مامان جون ...
14 تير 1391