سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 16 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

27 هفتگی

سلام نفس مامان امروز سه شنبست و مامانی و گل پسرش 27 هفتست که با همن مامانی خیلی خوشحاله چون فقط 13 هفته ی دیگه مونده که بتونه روی ماه گل پسرشو ببینه من و تو خیلی لحظات قشنگی رو تا حالا طی کردیم تو با لگدات مامانی رو بیدار میکنی و با هر تکونت دل مامانی برات غش میره دو شب پیش هم بابایی تونست برای اولین بار تکونای تو رو ببینه من خوشبختترین آدم روی زمینم که تو فرشته کوچولو رو دارم بزرگترین آرزوم اینه که بتونم اون چیزی رو که لیاقتش رو داری برات فراهم کنم دلم میخواد علاوه بر مادر و فرزندی 2 تا دوست خوب برای هم باشیم قول میدم سعیمو بکنم تو هم باید کمکم کنی           &...
20 دی 1390

تولد مامانی

سلا م  خوبی عزیز مامان؟آره عزیز دلم میدونم خوبی با اون لگدایی که به مامان میزنی مگه میشه بد باشی امروز تولد مامانی فکر کنم تو هم میدونی چون از صبح که ببلد شدیم کلی لگد خوشمزه به مامانی هدیه کردی تو هم میدونی مامانی با هر وول خوردن تو چقدر ذوق میکنه امروز تو وارده ٢٥ امین هفته ی همراهیت با مامان شدی هر روز که میگذره من و بیشتر عاشق خودت میکنی هر روز میفهمم که دیگه تنها نیستم و یه گل  پسری هست که مامانشو همراهی میکنه و دیگه تنها نمیذاره پسر گلم به مامان قول بده که این 15 هفته باقیمونده رو هم به سلامتی تو شکم مامانی بمونی و مامان و بابا رو اذیت نکنی هر روز که میگذره من و تو یه روز به دیدن همدیگه...
6 دی 1390

سلام پسرم

سلام پسر مامان مامانی از امروز میخواد لحظات با تو بودن و ثبت کنه تو هنوز نوی دل مامانی لونه کردی و هنوز هنوز 72 روزه دیگه مونده که پاهای کوچولوت قدم به این دنیای قشنگ بزارن ولی توی وروجک هنوز نیومده دنیای من و بابایی رو حسابی تغییر دادی بدون مامان و بابا به اندازه همه دنیا دوست دارن و لحظات و به امید رسیدن لحظه دیدین تو سپری میکنن عاشقتیم ...
4 دی 1390

24 هفتگی

امروز ٢٩ آذر سه شنبست و من و تو وارده هفته ی ٢٤ ام با هم بودن شدیم امروز خیلی شیطون و وروجک شدی و من دیگه تونستم حرکاتت رو از روی شکمم ببینم فردا شب یلداست و این آخرین یلدایی که من و بابایی تنهاییم و از سال دیگه تو همراه ما هستی و من از این بابت خیلی خوشحالم عزیز دلم ٢ روز قبل رفتم و چند تا کتاب شعر برای تو وروجک خریدم امیدوارم که دوست داشته باشی راستی هفته قبل هم با مامان جون و خاله شکوفه رفتیم یافت آباد و سرویس خوابتو خریدیم خیلی خوشکله مامانی هفته بدی رو گذرونده چون بدجوری سرما خورده بودمو به خاطر توی نازنینم نمیتونستم قرص هم بخورم امیدوارم اذیت نشده باشی قول میدم بیشتر مواظبت باشم  ...
29 آذر 1390

سرما خوردم

سلام پسر گلم امروز حال مامانی خوب نیست سرما خوردم ببخشید اگه اذیت شدی عزیز دلم امروز مامانی همش توی رختخواب دراز کشیده بود و بابا جون همه کارها رو انجام داده برای مامانی سو# درست کرده و خونه رو تمیز کرده و حسابی حواسش به جفتمون بوده دیروز با مامان جونت و خاله فری رفتیم خیابون بهار و برای گل پسرم کلی خرید کردیم کلی وسیله خوشکل برای بهترین هدیه زندگیمون که شما باشید خریدیم مامان جونت اونقدر خوشحاله که اگه میتونست همه مغازه رو برای توی فسقلی میخرید عزیزم طاقت ندارم تو رو توی اون لباسای خوشکل ببینم میدونم که تو زیباترین و بهترین بچه دنیایی میخوام خوشکلترین اتاق و برای پسرک گلم آماده کنم در ضمن ...
20 آذر 1390

21 هفتگی

سلام عزیزترینم امروز من و تو وارد 21 هفتگی شدیم یعنی من و فینگیلی مامان 21 هفتست که با همدیگه ایم که میشه 147 روزهای شیرینی که تو با اومدن خودت به من هدیه دادی شیرینی که حاضر نیستم با با بهترین چیزای دنیا اونو عوض کنم تو بهترین هدیه خدا به من و بابا جونتی دیروز هم رفتم پیش دکتر که صدای ضربان قلبتو شنیدم و جواب آزمایشاتتو نشون دادم که همه چی خوب بود الانم برات پنگول گذاشتم که با هم نگاه کنیم مادرجونت هم رفته شیراز که البته هر روز زنگ میزنه حال نوه گلشو میپرسه و سفارشات فراوان برای مواظبت از شما که چطوری بخوابم چی بخورم رانندگی نکنم و.............. عزیزترینم دلم میخواد (تمام سعیمو میکنم)که بهترین و قشنگترین دوران کودک...
8 آذر 1390

گل پسرم

دیگه میتونم بگم پسرم چون با بابایی امروز رفتیم سونوگرافی و فهمیدیم که تو یه پسره کاکل زری هستس عشق من امروز قشنگ دیدمت دستای خوشکلت بغل صورتت بود پاهات رو هم جمع کرده بودی صدای قلبت رو هم با بابایی شنیدیم دکتر گفت که تو یه پسر سالمی و همه چی خوبه خوبه تو 450 گرم وزنته ولی خیلی وروجکی حسابی به مامانی لگد میزنی مخصوصا وقتی که من نشستم که فکر کنم جات تنگ میشه صورت نازو خوشکلت رو با دو تا دستات گرفته بودی خدای من واقعا نازو خوشکل و مامانی هستس الهی مامین فدات شه خیلی دوست دارم بابا نوید زنگ زد به عزیز جونت و بهش گفت که تو پسری چون تو اولین نوه پسر تو خانواده بابا جون میشی و بابابزرگت خیلی دوست ...
8 آذر 1390

اولین تکون

سلام عشق مامان نفس من تو دیروز که نمیشه گفت تقریبا 10 ساعت پیش یعنی ساعت 2 بعد از ظهر چهارشنبه 25 آبان درست وقتی که 134 روزت یعنی 19 هفته و 1 روزت بود توی شکم مامانی تکون خوردی یعنی بهتره بگم مامانی برای اولین بار تکونای کوچولو و ناز تو رو احساس کرد نمی تونم احساس لذتی رو که با این تکون به مامان دادی رو برات توصیف کنم فقط اینو بهت بگم که مامانی با تمام وجودش از تو و خدای بزرگی که تو رو به ما هدیه کرده ممنونه تو بهترین هدیه دنیایی که هر کس می تونه آرزوشه داشته باشه باورم نمیشه که توی کوچولو که حاصل عشق مامان و بابایی هستی توی وجود من داری شکل میگیری و هر لحظه که بزرگتر میشه به اومدنت به این دنیا نزدیکتر میشه دنیایی که امیدوارم برا...
26 آبان 1390

جوجه من

سلام جوجه من امروز 9 آبان یعنی تو امروز 111 روزه شدی دیروز احساس کردم تکون خوردی حالا نمیدونم احساسم درست بود یا نه راستی عزیز مامان اوروز خاله تکتم و عمو محمود صاحب یه پسر خوشکل شدن خاله تکتم دوست دوران دانشگاه مامانه که شما باهاشون آشنا خواهید شد اسم پسرشون هم آرتاست بابا نویدت خیلی هواتو داره ها کم کم داره خسودیم میشه حواست باشه ها بابا نوید هر روز توی اینترنت میگرده و چیزایی که فکر میکنه برای رشد تو خوبه برای مامان میخره فکر نمیکردم با اومدن تو زندگیمون اینقدر تغییر کنه ولی با وجودی که  هنوز حضور فیزیکی تو رو توی خونه نداریم ولی همین بودنت زندگیمونو خیلی زیبا کرده  &nb...
9 آبان 1390

4 ماهگی

سلام عزیز مامانی میدونستی مامان و بابا عاشقتن تو الان 104 روزته دیروز رفته بودم دکتر و صدای اون قلب کوچولو و نازتو شنیدم قلب نازت که مثل یه گنجشک کوچولو میزد صدایی که من عاشقش شدم جواب آزمایشی که 3 هفته پیش داده بودمو نشونش دادم و دکتر گفت که تو یه بچه ی سالم و پر انرژی هستی که البته مامانی چیزی غیر از این انتظار نداشت ولی هنوز نمیدونم توی ناز و خوشکلم چی هستی ؟دختری یا پسر که البته هیچ فرقی هم نمیکنه چون مهم اینه که سالمی و این یه دنیا برای مامان و بابا ارزش داره دکتر گفت که 2 هفته دیگه مشخص میشه راستی عزیز مامان دیشب خوابتو دیدم یه لباس سفید با توپ توپای رنگی پوشیده بودی خیلی نازو خوشکل بودی با یه کله پر موی مشکی و صو...
2 آبان 1390