سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

9 ماهگی

سلام به همه ی زندگی خودم آقا سام من: درست توی 9 ماه پیش تو همچین روزی که البته بهاری بود و اینقدر هم سرد نبود جمع 2 نفری ما سه نفره شد و البته کلی روال زندگیمون تغییر کرد مامانی دیگه نمیتونه تا لنگ ظهر بخوابه و بعدم پای تلوزیون از این کانال به اون کانال بره همه چیز کلی عوض شده صبح باید پاشم صبحونه شازده رو درست کنم و همزمان ناهارشم بزارم تازه خونه هم هر روز باید جارو بشه چون فضولچه با اون انگشتای کوچولو همه چیزو بر میداره و به دهن میزاره بابایی هم که نمیدونه چطور خودشو شده 5 دقیقه زودتر به خونه برسونه تا نفسشو تو بغل بگیره آخه وروجک وقتی بابایی رو میبینه دیگه هیچکس و نمیشناسه و بابایی بعد از 1 ساعت که به خونه اومده هنوز ...
13 دی 1391

یلدای من

سلام گوگولیه مامانی: پسرم اولین شب یلداش رو تو خونه ی مامان جونش تجربه کرد هم یلدا هم تولد مامانی که مامان جون جلو جلو برام گرفته بود شب خوبی بود با خانواده خاله سمیرا خاله فری و ترانه البته عکسای اون شب تو دوربین خاله سمیراست که هنوز به دستمون نرسیده: پسرم در حال کمک به مادرش برای تزیین خونه مامان جون تو قابلمه غذا میپزن......................... هندونه ی امسال شیرین تر از همیشه موهای فشن کاری از خاله سمیرا شیطونک بعد از مهمونی ایستادن در تخت برای اولین بار در 8.5 ماهگی من موفق شدو هورا ا ا ا ا ا ا ا ا ا ا پسرم چشای ...
6 دی 1391

تولد مامانی

سلام به همه زندگی من و کسی که به من لذت مادر شدن رو هدیه کرد: همه زندگی من سام من: دلم میخواد با بهترین اتفاق زندگیم یه کم مردونه صحبت کنم و میدونم که شیر مرد من قشنگ حرفای مامانی رو گوش میده و بهترین همصحبت برای مامانیه: پسر گلم امروز سی و دومین سالروز تولد مامانیه تا قبل از امسال من فقط یک دختر برای پدرو مادرم و یک همسر برای پدرت بودم ولی امسال به یمن ورود تو به زندگیم من لیاقت نام مادر بودن رو دارم البته امیدوارم این لیاقت رو داشته باشم چون مادر خیلی کلمه مقدسیه و من همه سعیم رو میکنم که این لیاقت رو داشته باشم با اومدن تو به زندگیم تازه معنی واقعی عشق رو فهمیدم درسته که قبلا هم عشق رو با پدر و مادرم خواهر و براد...
6 دی 1391

اولین قدم

اولین فصل پاییز زندگی قشنگت داره به پایان میرسه ولی مامانی برات بهار و توی تموم زندگیت آرزو میکنه و اما: با تمام شدن پاییز من سومین دندونه قشنگم و اولین دندون از فک بالا رو روز دوشنبه 27 آذر در آوردم تا بتونم چیزای بیشتری رو بهتر گاز بزنم همینطور مامانیمو گاز گازی کنم و البته بعد از چند روز تلاش برای ایستادن توی این کار استاد شدم و در عرض 5 ثانیه هر جایی رو که بتونم میگیرم و می ایستم میخواد میز تلوزیون باشه یا پایه مبل یا میز کامپیوتر و .... و همین طور دیروز یعنی 28 آذر اولین قدم رو هم برداشتم تا راه رفتن رو شروع کنم تا بتونم بهتر آتیش ببارونم مامانی برات قدمهای استواری رو آرزو میکنه شیر مرد من دیگه میتونم برای ما...
29 آذر 1391

دارم بزرگ میشم

سلام دردونه من: عزیزترینم میتونم به جرات بگم که خدا یکی از بهترین فرشته هاش رئ گلچین کرد و برای من و بابایی فرستاد تا زندگی عاشقانه ما رنگ دیگه ای بگیره اصلا نه رنگین کمونی بشه نمیدونم از کجا اومدی که اینطور شادی و خنده رو با خودت برای زندگیمون ارزونی داشتی مامانی نمیتونه چطور احساساتش رو برای تو بهترینش بیان کنه فقط میتونم بگم کاش لیاقت بهترینم رو داشته باشم بتونم اون چیزایی رو که لایقش هستی برات فراهم کنم یه زندگی آروم و پر از شادی که بتونی توی اون به بهترین نحو رشد کنی و به تمام آرزوهای قشنگت برسی عاشقانه دوست دارم حالا بعد از این لاو ترکوندن بریم سر حال و روز این روزای قشنگمون: پسرم داری قد میکشی و...
26 آذر 1391

آتلیه 2

عشق مامان دلم میخواد تمامی لحظات قشنگ زندگیت رو ثبت کنم برای همین برای بار دوم و 8 ماهگی شما رفتیم آتلیه سها و کلی عکس خوشکل ازتون گرفتیم نمیدونی انتخاب بین 300 تا عکس فوق العاده زیبا چقدر سخت بود: گل پسرم رفته پیشواز کریسمس منم حسودیم شد و با گل پسرم چند تا عکس خوشکل انداختم یعنی عاشقتم و اینم جدیدترین اسمورف کشف شده اینم سام فضا نورد کجا میخوای بری مامان و تنها بزاری؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ نفسمی تووووووووووووووووووووووو اینم هندونه شب یلدا که چقدر شیرینه آقا لطفا با اون دستای خوشکلتون برای ما هم یه فال حافظ بگیرید ...
22 آذر 1391

چقدر دیر کردیم

سلام گل گل مامانی امروز اومدم با کلی خبرای جدید باورم نمیشه که یک ماه به وبلاگت سر نزده باشم آخه شما حسابی وروجک شدی و دیگه وقت آزاد برای مامانی نمیزاری حسابی بازیگوشی میکنی و فقط دلت میخواد باهات بازی کنن تا مامانی رو زمین میشینه میخوای ازم بالا بکشی تازگیها هم که با دندونت میخوای ازم بالا بکشی راستی نفسم یک هفته ای هم میشه که میشینی ولی طاقت نداری و زود میخوای بری سراغ فضولی کردن چند شب هم میشه که خیلی بد میخوابی و حسابی بیقراری آخه دندونای بالات دارن در میان و لثه هات حسابی متورم شده میدونم درد داری ببخشید که نمیتونم کاری برات بکنم شما 8 روزه پیش 8 ماهگی رو پشت سر گذاشتی و وارد نهمین ماه زندگی قشنگت شدی البته 9 ...
22 آذر 1391

چکاپ 7 ماهگی

سلام عشق مامانی گل پسرم الان توی خواب نازی و مامان عاشق اینه که شما رو تو خواب تماشا کنه چون واقعا تماشایی میشی من و شما یکشنبه 21 آبان برای چکاپ شما رفتیم بیمارستان صارم البته که 2 بار مجبور شدیم بریم دفعه اول که دکتر نیومده بود دفعه دوم هم باز 1 ساعت برای اومدن دکترت معطل شدیم و البته بماند که دکتر تهرانی نبود و من از دکتری هم که جای ایشون بود راضی نبودم چون بخاطر اینکه دیر اومده بود عجله داشت ولی خدا رو شکر همه چیزه شما خوب بود و وزنت که 8730 بود با وجود اینکه شما خوب غذا نمیخوری ولی دکتر گفت با توجه به وزن تولدت خوبه اندازه های دیگه هم که دور سر:45 و قد هم :70 بود کمتر از ماه پیش بود و این یعنی دکتر عجله داشت؟؟؟؟؟؟؟؟؟...
23 آبان 1391

یه روز قشنگ

نفسسسسسسسسسسسسسسسسسسم: یه روز قشنگ که ما رفته بودیم خونه خاله نازیلا کرج که همزمان با تولد بابایی بود ولی عکساشو من تازه از خاله سمیرا گرفتم که الن برای شما میزارم تا بدونی چه روز خوبی بود: مگه شما تا حالا میوه ندیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟   ما سه نفر کیک تولد بابایی و باز ما سه نفر مردای زندگی من عاشقتونم و براتون بهترینها رو آرزو میکنم زندگی مامان شیرینی تمام لحظات من همیشه بخند حتی به سختیها   ...
23 آبان 1391

ورود به 8 ماهگی

سلام عسل مامانی یا به قول زن دایی هما شکلات آره تو واقعا شکلات شیرینی نفس مامانی و امروز 7 ماهگی رو پشت سر گذاشتی و وارد ماه 8 زندگی قشنگت شدی بعد از این 7 ماه دیگه صاحب 2 تا دندون خوشکل تیز شدی که هی مامانی رو موقع شیر خوردن گاز میگیری و غذا خوردن و با سوپ ساده و حریره بادام شروع کردی به اضافه میوه سیب موز و گلابی که گلابی رو از همه بیشتر دوست داری و ماست که خیلی با علاقه و اشتیاق میخوری اینم پسری در حال خوردن ماست روز جمعه 12 آبان هم با اکیپ دوستامون (خاله بهاره اینا) به باغ زاگون رفتیم که حسابی هوا پاییزی و سرد شده بود شما هم 5 تا لباس تنتون کرده بودم که حسابی تپلی شده بودی و شما هم طبق معمول حسابی خوش اخل...
14 آبان 1391