سامسام، تا این لحظه: 12 سال و 30 روز سن داره

مامانی و گل پسرش

تولد رادمهر

سلام به همه مهربونا: من توی کارگاه مادر و کودک که با مامان جونم میرم 5 تا دوست خوب پیدا کردم که یکی از اونا رادمهر که 3 اردیبهشت تولدشه و برای همین مامانش خاله حدیث ما رو به خونشون دعوت کرده بود که تو تولد 2 سالگیش کنارش باشیم اینم عکسای تولد رادمهر: سام و روشا و آیدین و آندیا و رادمهر چون همدیگه رو میشناسین خیلی قشنگ با هم بازی کردین و روز خوبی در کنار هم داشتین توی تولد هم فقط با ماشین بازی میکردی اینم تولد عمو حمید پسرم عاشق بچه هاست و به همه محبت میکنه وروجک توی سلمونی سام عشق ماشین ...
8 ارديبهشت 1393

تولد دوسالگی

سلام دوستای خوبم: من 14 فروردین دو سالگی رو پشت سر گذاشتم و وارد سومین سال از زندگی قشنگم شدم بهترین مامان بهترینها رو برات آرزو میکنم دلم میخواد بدونی بودن من در کنار تو معنا داره و قلبم با قلب تو میتپه عشق قشنگ من همیشه شاد باش و بخند که دنیا ارزش یک قطره اشک تو رو هم نداره من امسال دو بار تولدم و جشن گرفتم یه بار 8 فروردین مشهد و منزل عمو مجید در کنار خانواده پدری و یه بار هم 14 فروردین شیراز و در کنار خانواده مادری و اینم عکسای دو تا تولد: من و پدر بزرگ و پرهام این از تولد مشهد و اما تولد شیراز: سام و دیبا سام و سارا و دیبا مادر و پسر ...
8 ارديبهشت 1393

دومین عید من

سلام به همه دوستای گلم : سال نو با بیش از یک ماه تاخیر به شما مبارک باشه امیدوارم همتون سال خوب و شادی رو پیش رو داشته باشین واما سال نو من: من لحظه سال تحویل رو خونه پدر بزرگم و در کنار خاله و شوهر خاله و پدر بزرگ خوبم بودم: پدر و پسر در کنار سفره هفت سین خونه قبل از سال تحویل سال تحویل در کنار پدربزرگ خوبم و عمو حمید اینم اولین عیدی که از خاله سمیرا و عمو حمید گرفتم به همراه یه کارت هدیه پدر بزرگ هم که پول نقد بهمون داد بعد از خوردن شام راه افتادیم به سمت مشهد که عید رو در کنار خانواده پدری باشیم اینم سام که همیشه و همه جا مشغول آشپزیه حتی تو مهمونی ...
8 ارديبهشت 1393

هفته آخر سال

سلام همه زندگی من: امروز آخرین شنبه از سال 92 یعنی یک سال بزرگتر شدی و 20 روز دیگه وارد سومین سال از زندگی قشنگت میشی یکسال مثل برق و باد گذشت باورم نمیشه فقط 6 روز از سال 92 باقی مونده تو الان متوجه این گذر زمان نمیشی ولی برای ما که خیلی زود گذشت ولی بودن تو در کنارمون قشنگترین لحظات رو رقم زد سال 92 سال خوبی برای ما بود خنده و شادیه زیادی رو با بودن در کنار تو تجربه کردیم امیدوارم برای همه همینطور بوده باشه و سال 93 روزهای قشنگتر و بهتری رو تجربه کنیم و طبق روال سالای پیش عید رو به مشهد میریم تا در کنار خانواده پدری سال نو رو شروع کنیم ولی احتمالا موقع سال تحویل خونه هستیم چون بابایی 29 اسفند رو هم باید سر کار با...
24 اسفند 1392

22 ماهگی

سلام به همه دوستای خوبم: ما برگشتیم البته یه دو هفته ای میشه از مسافرت برگشتیم ولی چون مامانیمون یه دفعه زد به سرشو تصمیم گرفت کاری و که یه 10 سالی میشد میخواست انجام بده و نشده بود و انجام بده برای همین دیر کردیم. آره عسل مامانی بالاخره تونستم بابایی رو راضی کنم و دماغمو عمل کردم و یه تغییرات اساسی ایجاد کردیم حالا دیگه مامانی دماخ قشنگه......... خوب ما رفتیم شیراز برای مامان جونت که رفته بودم مکه 1 هفته شیراز بودیم و خیلی خوش گذشت و شما هم حسابی دورت شلوغ بود و شیطونی کردی بعدم که مامانی عمل کرد 1 هفته رفتیم خونه مامان جون و شما حسابی ترکوندی. یه چند تا کلمه جدید هم میگی و ما حسابی ذوق میکنیم: کلاغ پر و خیلی...
5 اسفند 1392

بازم مسافرت

سلام عزیزتر از جانم: از وقتی اومدی دیگه منی وجود نداره همه چی شده تو تو تو  آخه یه دونه ی من از کجا اومدی که اینقدر عزیزی یعنی اگه هر ثانیه شکر خدا کنم کمه برای داشتن تو هر چقدر میبوسمت بغلت میکنم و لهت میکنم کمه از بس عزیز و خواستنی هستی بعضی وقتا هم یه کوچولو خسته میشم ولی با یه خنده ریز و نمکیت همه چی فراموش میشه از بس عزیزی آره جونم برات بگه که دوباره داریم میریم مسافرت اونم به شیراز آخه مامان جون و خاله شیرین رفتن مکه و ما داریم میریم برای پیشوازشون و صد البته گرفتن کلی سوغاتی آخ جونمی جون ولی قبل از رفتن گفتم یه سری عکس جدید از این چند وقت برات بزارم: خوب با دوستای خوبت آندیا و رادمهر دو هفت...
11 بهمن 1392

21 ماهگی

سلام جینگولی مامان: با امروز شما 9 روزه که وارد 21 ماهگی قشنگت شدی. 21 ماهه که شدی همه چیز من و بابایی دیگه به هیچی به غیر از تو و شیطونیات فکر نمیکنیم بابایی که همه فکرش و حرفش تویی دیگه ما دو تایی وجود نداره همه چی به شما ختم میشه همه تلاشمون برای خوشحای و لذت بردن تو از زندگیه تا بتونیم بهترین و قشنگترین کودکی رو برات به یادگار بزاریم. هر روز که میگذره خواستنیتر از قبل میشی کارات و حرکات دوست داشتنیت که دلمون میخواد همون موقع بغلت کنیم و فشارت بدیم همه چی رو میفهمی بیشتر از انتظار ما یعنی بعضی وقتا یه چیزایی رو متوجه میشی که من واقعا تعجب میکنم. راستی دو تا کلمه جدید هم گفتی: دی دی (سی دی) و دو(دوغ) ک...
23 دی 1392

سام و خروسک

سلام همه هستی من : تو دو هفته گذشته که هوای تهران آلوده تر از همیشه بوده تو هم مثل همه بچه ها مریضی سختی گرفتی که یه دو سه هفته ای ما رو و تو رو درگیر کرتقریبا دو روزه که بهتر شدی ولی هنوز یه مقدار بینیت گرفته. شبای سختی رو داشتیم تشخیص اول دکتر حساسیت یا یه سرماخوردگی ساده بود ولی دو شب بعد که از مهمونی بردیمت دکتر گفت خروسک گرفتی و کلی دارو و بخور سرد رو تجویز کرد در طول روز بهتر بودی ولی شبا نفست بالا نمیومد و خیلی اذیت شدی. اینم وروجک در اوج مریضی که از فضولی دست بر نمیداره پسرم خونه میزبان هم صاحب خونه بازی در میاره سام و دختر عموی نازش رومینا اینم سام که وسایل آرای...
8 دی 1392

20ماهگی

سلام همه زندگی من: یه سوال؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟شما میدونی نفس مامانی به نفس شما بنده؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ عزیزترینم با همه شیطنتات و خرابکاریات و با وجود همه خستگی بازم نمیتونم یه ثانیه دوریتو تحمل کنم وقتی خوابی دلم برای اذیتات تنگ میشه چه برسه اگه ازت دور باشم پسره مامان وارد 20 ماهگیش شد یعنی 20 ماهه که من خوشبختترین زن روی زمینم چون لایق اسم مادر شدم گرچه که جنابعالی فقط در مواقع احتیاج مامان میگی اینم عکسای روز 20 ماهه شدن شما که با تولد خاله آزاده یکی شد: سام و رومینا دختر عموی نازش قبل از اومدن مهمونا توی مهمونی 6 تا بچه بودن که فقط شما پسری و حسابی دلبری میکنی سام و بهترین بابای دنی...
20 آذر 1392

یکی یه دونه

سلام یکی یه دونه گل گولخونه: از دست وروجکیهای شما دیگه نمیدونم چی کار کنم جرات ندارم بیام پای کامپیوتر بشینم تا این لحظه چند بار خاموش کردی و چند بارم دست کاری الانم از بابایی خواستم یه کم سرگرمت کنه تا من بتونم یه کم برات بنویسم و اما اتفاقات این ماهی که گذشت: برای تعطیلات تاسوعا و عاشورا طبق روال هر ساله رفتیم مشهد دیدن خانواده پدری که حسابی دلتنگ شما بودن و این هم روایت تصویری مشهد: مادر جان دیگه تو مسافرت به خودت استراحت بده بیخیال آشپزی اینم سوغاتی شما که عزیزجونت از قشم آورده بودن سواری با سه چرخه پرهام پسر عمه مهربونت اینم تریپ زمستونه عزیز مامان ...
11 آذر 1392